داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

عشق جیرجیرک

جیرجیرکه به آقا خرسه گفت:من عاشقت شدم. خرسه گفت الان وقت خواب زمستونیمه وقتی بیدار شدم در موردش حرف می زنیم.  خرس وقتی از خواب بیدار شد دنبال جیرجیرک خانوم گشت اما پیداش نکرد... ! آخه اون نمی دونست جیرجیرکا فقط سه روز عمر می کنن. ...!!!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد