داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

اگر خدا هست پس .....؟

 تاریخ : 84/10/7  ساعت: 15:09
مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت
در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت
آرایشگر گفت:من باور نمیکنم خدا وجود داشته با شد
مشتری پرسید چرا؟ آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی
مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی
و درد و رنج وجود داشته باشد؟
مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت
به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد
مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف
با سرعت به آرایشگاه برگشت و به ارایشگر گفت
می دانی به نظر من آرایشگر ها وجود ندارند
مرد با تعجب گفت :چرا این حرف را میزنی؟
من اینجاهستم و همین الان موهای تو را مرتب کردم
مشتری با اعتراض گفت
پس چرا کسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند
"آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیکنند
مشتری گفت دقیقا همین است
خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند!
برای همین است که اینهمه درد و رنج در دنیا وجود دارد
نظرات 1 + ارسال نظر
parastoo دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:33 ب.ظ

kheyli ghashang bood daste golet dard nakone :X

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد