مریز آبروی سرازیرِ ما را به ما بازده نان و انجیر ما را
خدایا! اگر دستبند تجمّل نمیبست دست کمانگیر ما را،
کسی تا قیامت نمی کرد پیدا از آن گوشه ی کهکشان تیرِ ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و می برد طوفان تمام شکوه اساطیر ما را
طلا را که مس کرد، دیگر ندانم چه خاصیّتی بود اکسیر ما را
واقا این شعر فوق العاده است