داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

دانستنی گنجشکی

گنجشکی از سرمای بسیار قدرت پرواز از کف بداد و در برف افتاد . گاوی گذر همی کرد و تپاله بر وی انداخت . گنجشک ز گرمای تپاله جان بگرفت و به آواز مشغول شد .گربه ای آواز بشنید، جست و گنجشک به دندان بگرفت و بخورد .

نتیجه اخلاقی :

  • هر که گندی بر تو انداخت، حتماً دشمن نباشد .
  • هر که از گندی بدر آوردت، حتماً دوست نباشد.
  • گر خوشی، دهان ببند و آواز، بلند مخوان