داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

مرگ جنین یا زندگی

بندناف . شهاب مرادی  .shahab-moradi.irمی دانید که جنین ۹۰ درصد وقت خود را -در رحم- در خواب سپری میکند و خوب است بدانید که جنین از هفته ی هفدهم در رحم مادر می تواند خواب ببیند.

بخشی از خواب های آدمی به ترس ها، نگرانی ها و اضطراب های او ارتباط مستقیم دارند که افراد خبره در "تعبیر خواب" و یا "تحلیل روانشناختی خواب" آن را مد نظر قرار می دهند.
 ترس از مرگ از شایع ترین ترس هاست و ریشه ی بسیاری از هراس های دیگر آدمی همین ترس است.
ترس های وهم آلود و وسواس گونه نه ثواب و ارزش دینی دارد و نه فایده ای برای دنیای آدمیزاد.
شاید شما هم از مرگ می ترسید.
منظورم از ترس ، ترس از خود مرگ است نه ترس از عذاب الهی به خاطر کاستی ها و گناهان -که در مورد آن هم باورهای درست و نادرست نیاز به تفکیک دارد!-
ترس از خودِ مرگ به نحوی که آزاردهنده باشد ، مخل آسایش باشد و افت عملکرد ایجاد کند و یا افکار و رفتارهای وسواسی روی آن سوار شوند و... مورد بحث است.

 این ترس بسیار شایع است و کرارا در مراجعاتم می بینم که افراد مختلف از گروهای مختلف با الفاظ گوناگون از آن شکایت می کنند.
 آخرین شب سخنرانیم در اصفهان ، آخرین سوال را در کوچه قائمیه نوجوانی مؤدب در مورد مرگ و عالم بعد ابهاماتی داشت و سوالاتش را پرسید. مشکل در تطبیق نادرست این دنیا و برزخ بود.
برای پاسخ او به ذکر یک مثال در قالب یک داستان کوتاه خیالی اکتفا کردم و بازخورد خوبی را از او و اطرافیانی که شنیدند دریافت کردم. شاید برای شما هم مفید باشد:

 
اما حکایت :

دو جنین دوقلو با هم درد دل می کردند و با هم گفتگوی آنها را گوش کنیم:

 -  خواب بدی دیدم.
 -  چی ؟؟؟
 -  خواب دیدم هر دو می میریم/
 -  یعنی چی؟ خدا نکنه.
 -  یعنی از این دنیا می رویم و همه چیز تمام می شود.
 -  وای یعنی دیگه در مایع آمنیوتیک شناور نیستیم؟
 -  درست حدس زدی در هوا خفه می شیم فکرش و بکن هوا !
 -  ای وای من از مرگ می ترسم. دیگه چی دیدی؟
 -  این قسمتش هم ترسناکه! در خواب دیدم که همین بند نافم را یک آدم خطرناک با قیچی برید و تازه مادر بی محبت و بی وفای ما هم بعدا ازش تشکر هم می کنه... می میریم غریبانه و بی غمخوار.
 -  من هم یادم اومد یک بار خواب دیده بودم که بعد از مرگ مجبورمون می کنند با همین دهان باید حرف بزنیم و باید با همین دهان غذا بخوریم (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ.../ سوره یس56) 
 -  پس تو هم اینا رو دیدی ! مرگ خیلی ترسناکه خیلی... اما میدونی قبل از اینکه با دهنمون چیزی بخوریم چی میشه؟
- نه؟
- میزننمون!
- اِ ؟! راست میگی؟ چرا؟!
- [با طعنه]حتما میگن برامون لازمه برامون خوبه
- کجاش خوبه؟ اینکه بزنن خوبه؟... حالا کی میزنه؟
- همون آدم خطرناکه که بند نافمون رو قیچی می کنه! همون!
 -  ...
اما جنین ها نمی دانند که تمام شدن زندگی جنینی مرگ تلخ و رنج آوری نیست بلکه یک تولد است و پنجره ای روبه کمال.
زیاد شنیده اید که مرگ و تولد دو روی یک سکه هستند و همیشه مرگ مقدم بر حیات است در سوره ی مُلک هم می خوانیم:
خَلَقَ الموتَ و الحیاة...

مرگ هم مقدم ذکر شده و هم مصرّح است که مرگ یک امر وجودیست نه یک امر عدَمی ، پس مرگ شر نیست.
  
از جمادی مردم و نامی شدم         وز نما مردم به حیوان سر زدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم           پس چه ترسم کِی ز مردن کم شدم
بار دیگر هم بمیرم از بشر              تا برآرم از ملایک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم              آنچه اندر وَهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون     گویدم انا الیه راجعون
    
مگر طبیب مهربان [همان آدم خطرناک از منظر جنین] چه می کند؟ جز این که جنین را از دنیایی کوچک جدا می کند دنیایی که در فکر او همه چیز است و پاک و تمیز  ولی در واقع کوچک است و محدود و ... ،
جنین با یک طناب متوسط 50 سانتی به یک سیستم وابسته و متصل است ، استقلال ندارد و... اون طناب مناسب محیط بزرگ و  مسیر رشد و تعالی نیست و...
 پس لازمه که جنین تلنگر بخوره ، لازمه که طناب دلبندش رو فراموش کنه
و به زندگی واقعی‌تر فکر کنه.
و بهتر که نترسه!

به راستی چقدر از تصورات و نگرانی های ما در مورد مرگ ، قبر ، برزخ و قیامت و... از این جنس همین نگرانی های وهم آلود و جاهلانه است؟ در حالی که نترسیدن از مرگ نشانه دوستی با خدا و ایمان است.

قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (6) وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (7) قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)

خاک و آتش

شیطان چون فرمان اسجدوا را شنید با تکبر گفت من از آتشم و آتش به بالا میل دارد بر انسان خاکی که از خاک است و خاک به پائین میل دارد سجده نمی کنم . امّا او می دانست که خاک را خواصیست که در آتش نیست . خاک ستار العیوب است هر چیز را زیر خود پنهان می کند و لکن آتش عیوب را ظاهر می نماید چنانچه در اطاق تاریک که شخص برهنه است بیاید شخص را مفتضح نماید . خاک امین است هرچه به او بدهی نگاه می دارد اما آتش خائن است چون چیزی در اختیار او قرار دادی به خاکستر مبدل می نماید و ایضاً خاک تواضع دارد پس رو به پائین می آید اما آتش موجودی متکبر است . پس با این خصوصیات حق دارد روزی شیطان بگوید یالیتنی کنت ترابا ً

غیبت

 گویند شخصی خواب دید که همسایه اش دارد اثاث و اسباب منزل خود را به منزل او می آورد . صبح به در خانه همسایه رفت و خواب را تعریف کرد . آن همسایه که تعبیر خواب می دانست گفت دیروز من غیبت شما کردم ، پس اعمالم به دفتر اعمال شما منتقل شده است از شما رضایت می طلبم پس بیننده خواب رضایت داد

 گویند یکی از بزرگان چون او را غیبت می کردند طبقی خرما می فرستاد به درب منزل آن کس که غیبت کرده بود و می گفت کار قیامت ما را آسان کردید دستتان درد نکند .

دیگری گوید اگر می خواهی غیبت کنی پدر و مادر خود را غیبت کن چرا که آنها سزاوارتر از دیگران نسبت به اعمال صالحه تو هستند و اینکه گناهان آنها را به دوش بکشی .

آبرو

منبع: 1001 صلوات

فرزند آقای سلطانی طباطبائی از آقا پرسید اگر یک نصیحت کنید چه می گوئید ؟ ایشان بعد از تأمل فرمودند آبروی کسی را نبر . در روایات داریم که اگر چیزی از برادرت بگوئی که از چشم ها بیفتد از ولایه الله خارج شده به ولایت شیطان داخل می شود .

میرزای شیرازی

زمانی مرحوم میرزای شیرازی با میرزا حبیب الله رشتی رحمه الله علیهما جهت زیارت به دمشق رفتند چون آن زمان داخل حرم بهداشت کاملی نداشت و عربهای مسافر یا غیره از اهل سنت آنجا را کثیف کرده پوست میوه و ... می ریختند میرزای شیرازی عبا را پهن کرده و تا ظهر مشغول نظافت محوطه می شود ولی میرزا حبیب الله فقط عبا را پهن کرده و نماز می خواند بعضی فرموده اند بواسطه همین عمل و تواضع میرزای شیرازی ریاست و مرجعیت جهان اسلام را لایق می شود

مسئولیت

روزی یک از یاران رسول الله از ایشان می خواهد که به او پستی واگذار کنند . حضرت دستی به شانه او زده می فرمایند تو ضعیف هستی و این پست ها امانت است و در روز قیامت مایه رسوائی و پشیمانی می گردد مگر کسی که آن را به حق بگیرد و وظیفه آن را در قبال آن اداء کند کسانی که امانت دار مردم هستند باید مسئولیتی که توان آن را دارند بر عهده بگیرند

ستم نکن

مردی از ابوذر نصیحتی طلبید ایشان نوشت به عزیز ترین دوستت ستم نکن . بعد از مدتی آن مرد ابوذر را دید و اعتراض کرد که این نصیحت خیلی بدیهی و معلوم است . ایشان فرمود منظورم از عزیزترین فرد خود تو به خودت هستی . جان خود را با گناه مرنجان چرا که هر گناهی فشاری به جان وارد می کند . آری یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم .

ملاصدرا می گوید :

ملاصدرا می گوید :

 خداوند بی‌نهایت است و لامکان و بی زمان

  •  اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود
  • و به قدر نیاز تو فرود می‌آید، و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود،
  •  و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود،
  • و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می‌شود،
  • و به قدر دل امیدواران گرم می‌شود... 
  •  پــدر می‌شود یتیمان را و مادر..
  • برادر می‌شود محتاجان برادری را.  
  • همسر می‌شود بی همسر ماندگان را. 
  •  طفل می‌شود عقیمان را.
  •  امید می‌شود ناامیدان را.  
  • راه می‌شود گم‌گشتگان را.
  • نور می‌شود در تاریکی ماندگان را.  
  • شمشیر می‌شود رزمندگان را. 
  •  عصا می‌شود پیران را.
  • عشق می‌شود محتاجانِ به عشق را...

خداوند همه چیز می‌شود همه کس را.

  •  به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛
  • به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
  • بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا!
  • و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،
  • و زبان‌هایتان را از هر گفتار ِناپاک،
  • و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...
  • و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها، ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!

چنین کنید تا ببینیدکه خداوند، چگونه

  • بر سفره‌ی شما، با کاسه‌یی خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند و  بر بند تاب، با کودکانتان تاب می‌خورد، و در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند
  • و "در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند"

مگر از زندگی چه می‌خواهید،

  • که در خدایی خدا یافت نمی‌شود، که به شیطان پناه می‌برید؟
  • که در عشق یافت نمی‌شود، که به نفرت پناه می‌برید؟
  • که در سلامت یافت نمی‌شود که به خلاف پناه می‌برید؟
قلب‌هایتان را از حقارت کینه تهی کنیدو با عظمت عشق پر کنید.


زیرا که عشق چون عقاب است. بالا می‌پرد و دور...    بی اعتنا به حقیران ِ در روح.

کینه چون لاشخور و کرکس است.   کوتاه می‌پرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمی‌اندیشد.


بـرای عاشق، ناب ترین، شور است و زندگی و نشاط.

برای لاشخور،خوبترین،جسدی ست متلاشی ...


سوال های نیمه احمقانه نیمه عاقلانه

چند سوال نسبتا احمقانه:
  • چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟
  • چرا اگر به کسی بگید که در فضا 4 میلیارد ستاره وجود داره باورش میشه ولی اگر بهش بگید رنگ دیوار خیسه خودش با دست امتحان می کنه تا مطمئن بشه؟
  • چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟
  • چرا تارزان ریش و سیبیل نداره؟

اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی نگیرش، چون ارزشی نداره چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم که دیدنه، اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی، اگه عقلت عاشق شد، بدون که داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعیه. "افلاطون