داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

غیبت

 گویند شخصی خواب دید که همسایه اش دارد اثاث و اسباب منزل خود را به منزل او می آورد . صبح به در خانه همسایه رفت و خواب را تعریف کرد . آن همسایه که تعبیر خواب می دانست گفت دیروز من غیبت شما کردم ، پس اعمالم به دفتر اعمال شما منتقل شده است از شما رضایت می طلبم پس بیننده خواب رضایت داد

 گویند یکی از بزرگان چون او را غیبت می کردند طبقی خرما می فرستاد به درب منزل آن کس که غیبت کرده بود و می گفت کار قیامت ما را آسان کردید دستتان درد نکند .

دیگری گوید اگر می خواهی غیبت کنی پدر و مادر خود را غیبت کن چرا که آنها سزاوارتر از دیگران نسبت به اعمال صالحه تو هستند و اینکه گناهان آنها را به دوش بکشی .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد