داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

داستان های زیبا

داستان و حکایت های کوچک و زیبا

مسئولیت

روزی یک از یاران رسول الله از ایشان می خواهد که به او پستی واگذار کنند . حضرت دستی به شانه او زده می فرمایند تو ضعیف هستی و این پست ها امانت است و در روز قیامت مایه رسوائی و پشیمانی می گردد مگر کسی که آن را به حق بگیرد و وظیفه آن را در قبال آن اداء کند کسانی که امانت دار مردم هستند باید مسئولیتی که توان آن را دارند بر عهده بگیرند

ستم نکن

مردی از ابوذر نصیحتی طلبید ایشان نوشت به عزیز ترین دوستت ستم نکن . بعد از مدتی آن مرد ابوذر را دید و اعتراض کرد که این نصیحت خیلی بدیهی و معلوم است . ایشان فرمود منظورم از عزیزترین فرد خود تو به خودت هستی . جان خود را با گناه مرنجان چرا که هر گناهی فشاری به جان وارد می کند . آری یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم .