-
حکایت بهلول و آب انگور
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 01:30
حکایت بهلول و آب انگور روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می...
-
خراش عشق مادر
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 01:23
یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد. مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود. تمساح با یک...
-
ظرفیت
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 01:19
مردی از دست روزگار سخت می نالید. پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست.استاد لیوان اب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟ آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیر قابل تحمل است. استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار اب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید؟ مرد گفت: ... خوب است و می...
-
دزد و عارف
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 01:06
دزدی وارد کلبه فقیرانه عارفی شد که کلبه درخارج شهر واقع شده بود عارف بیداربود اوجز یک پتو چیزی نداشت . اوشب ها نیمی از پتو را زیر خود می انداخت ونیمی دیگر را روی خود می کشید روزها نیز بدن برهنه خویش را با آن می پوشاند. عارف پیر دزد رادید وچشمان خود رابست ،مبادا دزد را شرمنده کرده باشد آن دزد راهی دراز را آمده بود، به...
-
کلاس فلسفه
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 01:04
کلاس فلسفه پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت. وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد. سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟ و همه دانشجویان موافقت کردند. سپس...
-
به اندازه فاصله زانو تا زمین!
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 01:00
روزی دو مرد جوان نزد استادی آمدند و ازاو پرسیدند: فاصله بین دچار یک مشکل شدن تا راه حل یافتن برای حل مشکل چقدراست؟ استاد اندکی تامل کرد و گفت: فاصله مشکل یک فرد و راه نجات او از آن مشکل برای هر شخصی به اندازه فاصله زانوی او تا زمین است! آن دو مرد جوان گیج و آشفته از نزد او بیرون آمدند و در بیرون مدرسه با هم به بحث و...
-
عالم فروتن
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 00:58
گویند که زمانی در شهری دو عالم می زیستند . روزی یکی از دو عالم که بسیار پرمدعا بود ? کاسه گندمی بدست گرفت و بر جمعی وارد شد و گفت : این کاسه گندم من هستم ! ( از نظر علم و ... ) و سپس دانه گندمی از آن برداشت و گفت :... و این دانه گندم هم فلان عالم است ! و شروع کرد به تعریف از خود . خبر به گوش آن عالم فرزانه رسید ....
-
لحظه های عاشقانه
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 00:58
زن نصف شب از خواب بیدار میشود و میبیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را میپوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین میرود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود... زن او را دید که اشکهایش را پاک میکرد و قهوهاش را...
-
سه آمریکایی و سه ایرانی
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 00:57
سه آمریکایی و سه ایرانی سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر...
-
پند سقراط
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 00:54
روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:"در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذ شت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم." سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم...
-
لنگه کفش
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 00:53
پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت به علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاد مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند ولی پیرمرد بی درنگ ... لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت همه تعجب کردند پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد
-
داستان خیلی جالب راهب بخونید خیلی باحاله
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 00:47
اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ » رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای...
-
۱۰ پونزده اصل بقای همه چیز
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 00:11
قانون صف: اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد. قانون تلفن: اگر شما شماره ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود. قانون تعمیر: بعد از این که دست تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد. قانون کارگاه: اگر چیزی از دست تان افتاد، قطعاً به پرت ترین گوشه ممکن...
-
پیرمرد مهربان
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 19:51
زن و دختر جوانی پیرمردی خسته و افسرده را کشان کشان نزد شیوانا آوردند و در حالی که با نفرت به پیرمرد خیره شده بودند از شیوانا خواستند تا سوالی را از جانب آن ها از پیرمرد بپرسد ! شیوانا در حالی که سعی می کرد خشم و ناراحتی خود را از رفتار زشت دختر و زن با پیرمرد پنهان کند ، از زن قضیه را پرسید . زن گفت : ” این مرد همسر...
-
بیاموز
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 01:22
میدانم که باید بیاموزد: همه انسانها، با انصاف و درستکار نیستند، اما این را هم به او بیاموز که به ازای هر انسان رذلی، قهرمانی هم هست و در مقابل هر سیاستمدار خودخواهی، رهبری ازخود گذشته و فداکار. به او بگو به ازای هر خصمی، دوستی هم هست. میدانم که باید مدتی وقت صرف کرد، اما اگر میتوانی به او بیاموز که زحمت کسب یک...
-
دو فرشته
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 01:19
روزی روزگاری دو فرشته کوچک در سفر بودند . یک شب به منزل فردی ثروتمند رسیدند و ازصاحبخانه اجازه خواستند تا شب را در آنجا سپری کنند. آن خانواده بسیار بی ادبانه برخورد کردند و اجازه نداند تا آن دو فرشته در اتاق میهمانان شب را سپری کنند و در عوض آنها را به زیرزمین سرد و تاریکی منتقل کردند. آن دو فرشته کوچک همانطور که...
-
اعتراف
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 01:16
مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت. «پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم» «مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم» «اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد» ... «خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی» «اوه پدر...
-
دوشیدن شیر گاو از نظر مکتبهای مختلف
دوشنبه 7 تیرماه سال 1389 19:12
اگر دو گاو دارید…! با این مثال ساده و بسیار زیبا شما با معنا و اندیشه تمامی این مکتبها اشنا شده و به ایده ای که پشت هر کدام نهفته است پی می برید.... سوسیالیسم: دو گاو دارید. یکی را نگه میدارید. دیگری را به همسایه خود میدهید. کمونیسم: دو گاو دارید. دولت هر دوی آنها را میگیرد تا شما و همسایهتان را در شیرش شریک کند....
-
سنگ وسط جاده
یکشنبه 6 تیرماه سال 1389 02:07
در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشهاى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز...
-
پایان نامه احمقانه
جمعه 4 تیرماه سال 1389 21:01
بک روز آفتابی در جنگلی سرسبز خرگوشی بیرون لانه اش نشسته بود و با جدیت مشغول تایپ مطلبی با ماشین تحریر بود. روباهی که از آن حدود رد میشد توجهش جلب شد. هی گوش دراز... داری چی کار میکنی؟ ها؟... پایان نامه مینویسم. چه بامزه! موضوعش چیه؟ راستش دارم در مورد اینکه خرگوشها چه طور روباه رو میخورن تحقیقی انجام میدم. مسخره...
-
مدیر موفق
جمعه 4 تیرماه سال 1389 21:00
یک روز آفتابی در جنگلی سرسبز شیری بیرون غارش دراز کشیده بود و حمام آفتاب میگرفت. روباهی که در حال گذر از آنجا بود با دیدن شیر توقف کرد.. آقا شیره میشه بگی ساعت چنده؟... ساعت من خرابه... خرابه؟ خوب بده برات سریع تعمیرش میکنم. جدی؟... اما ساعت من خیلی ظریفه و مکانیسم پیچیده ای داره. فکر کنم پنجه های بزرگ تو پاک خرابش...
-
تعریف جهان سوم از قول دکتر حسابی!
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 01:38
از قول ایشان نقل شده است : روزی در آخر ساعت درس، یکی از دانشجویانم که دانشجوی دوره دکترا و اهل نروژ بود از من پرسید : استاد! شما که از جهان سوم می آیید، جهان سوم کجاست؟ فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود. من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم. به آن دانشجو گفتم جهان سوم جایی...
-
مهلت خدا برای زندگی!
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 01:37
یک خانم 45 ساله که یک حملهء قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود. در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند خدا رو دید و پرسید آیا وقت من تمام است؟ خدا گفت : نه شما 43 سال و 2 ماه و 8 روز دیگه عمر می کنید. در وقت مرخصی خانم تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد کشیدن پوست صورت-تخلیهء چربیها(لیپو...
-
تفاوت مایکروسافت و جنرال موتورز
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 18:43
بیل گیتس: ======= اگرفنّاوری جنرال موتـــورز با سرعتی همســــان فنّاوری کامپیوتر پیشرفت کرده بود، امروز اتومبیلهایی سوار میشدیم که: سرعتشان 22000 مایل بر ساعت بود! مصرف بنزین آنها 4 لیتر درهر 1000 مایل بود!! بهای آنها 25 دلار بود!!! پاسخ جنرال موتورز ============ بدون هیچ دلیلی ماشین شما در روز دوبار تصادف میکرد!...
-
قطعه معیوب
پنجشنبه 20 خردادماه سال 1389 20:05
چند سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به ژاپنیها بسپارد. در مشخصات تولید محصول نوشته بود سه قطعه معیوب در هر ۱۰۰۰۰قطعه ای که تولید می شود قابل قبول است.. هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند، نامه ای همراه آنها بود با این مضمون مفتخریم که سفارش شما را سر وقت آماده...
-
مرگ جنین یا زندگی
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 00:53
می دانید که جنین ۹۰ درصد وقت خود را -در رحم- در خواب سپری میکند و خوب است بدانید که جنین از هفته ی هفدهم در رحم مادر می تواند خواب ببیند. بخشی از خواب های آدمی به ترس ها، نگرانی ها و اضطراب های او ارتباط مستقیم دارند که افراد خبره در "تعبیر خواب" و یا "تحلیل روانشناختی خواب" آن را مد نظر قرار می...
-
خاک و آتش
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 01:00
شیطان چون فرمان اسجدوا را شنید با تکبر گفت من از آتشم و آتش به بالا میل دارد بر انسان خاکی که از خاک است و خاک به پائین میل دارد سجده نمی کنم . امّا او می دانست که خاک را خواصیست که در آتش نیست . خاک ستار العیوب است هر چیز را زیر خود پنهان می کند و لکن آتش عیوب را ظاهر می نماید چنانچه در اطاق تاریک که شخص برهنه است...
-
غیبت
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 00:59
گویند شخصی خواب دید که همسایه اش دارد اثاث و اسباب منزل خود را به منزل او می آورد . صبح به در خانه همسایه رفت و خواب را تعریف کرد . آن همسایه که تعبیر خواب می دانست گفت دیروز من غیبت شما کردم ، پس اعمالم به دفتر اعمال شما منتقل شده است از شما رضایت می طلبم پس بیننده خواب رضایت داد گویند یکی از بزرگان چون او را غیبت می...
-
آبرو
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 00:57
منبع: 1001 صلوات فرزند آقای سلطانی طباطبائی از آقا پرسید اگر یک نصیحت کنید چه می گوئید ؟ ایشان بعد از تأمل فرمودند آبروی کسی را نبر . در روایات داریم که اگر چیزی از برادرت بگوئی که از چشم ها بیفتد از ولایه الله خارج شده به ولایت شیطان داخل می شود .
-
میرزای شیرازی
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 00:55
زمانی مرحوم میرزای شیرازی با میرزا حبیب الله رشتی رحمه الله علیهما جهت زیارت به دمشق رفتند چون آن زمان داخل حرم بهداشت کاملی نداشت و عربهای مسافر یا غیره از اهل سنت آنجا را کثیف کرده پوست میوه و ... می ریختند میرزای شیرازی عبا را پهن کرده و تا ظهر مشغول نظافت محوطه می شود ولی میرزا حبیب الله فقط عبا را پهن کرده و نماز...